می توان حتی خدا بود

-

 

 
 
می‌ تواند جور دیگر بود
 
یک درخت و یک درخت و یک درخت
 
یک به یک‌ها می‌‌توان یک بود، جنگل بود
 
من من است و تو خودت اما
 
من منم‌ها می‌‌توان ما بود، مردم بود
 
 
پشت باتوم و سپرها می‌‌توان گم بود، پنهان بود
 
یک قدم این سوتر اما
 
می‌‌توان خود بود،  انسان بود
 
 
می‌ توان دیروز را فردا نوشت
 
عشق را بر بال کاغذ
 
می‌ توان تا پشت سنگر برد و از آتش بسی‌ دیگر نوشت
 
 
جای بابا نان و بابا آب
 
می‌ تواند درس اول عشق مادر را نوشت
 
می‌ توان از هرزگی پا پس کشید
 
هر نفس را می‌‌توان یک زندگی‌ نامید
 
 
می‌ توان خود را به زنجیرِ صلیبی از طلا آویخت
 
چارمیخ و مرگ و رستاخیز را
 
ناصری را می‌‌توان از یاد برد
 
می‌ توان اما مسیحا بود
 
کوچه‌ای آن سوترک با کودکان بیت لحم و ناصری نان خورد
 
 
می‌ توان هر جور دیگر بود
 
پشت منبر سجده کرد و بنده‌ی پیراهن خود بود
 
ضامن نارنجکی را می‌‌توان بیرون کشاند
 
ماشه‌ای را می‌‌توان بیخود چکاند
 
پیکری در خاک را با سنگ کشت
 
مادران یک زمین را می‌‌توان گریاند
 
 
می‌ توان از هیچ‌ها پر بود، خالی‌ بود
 
می‌ توان چشمان خود را بست، حیوان بود
 
 
در خود اما می‌‌توان چشمی گشود
 
هر چه هستی‌ هست را در خود تماشا کرد
 
 
می‌ توان سر مست و عریان هم نشین کبریا بود
 
می‌توان از خود فراتر
 
...
 
می‌‌توان حتی خدا بود



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:


اثر: ماردین امینی انبی


تاريخ : 12 / 6 / 1391برچسب:, | نویسنده : یار دبستانی|

.: Weblog Themes By SlideTheme :.


  • ایف آی دی